بارها از خود پرسیده ام که چرا تلاش 150 ساله ایرانی برای دستیابی به دموکراسی و آزادی همواره با بن بست مواجه شده است ؟ بگذارید برای درک بهتر ، سوالات خویش را از مفاهیم پایه ای تری شروع کنیم : دموکراسی چیست؟ برای یک جواب مختصر و مفید به سراغ لغت نامه دهخدا می روم : حکومت عامه . حکومتی که در آن حاکمیت در دست مردم است و کارها در آن به وسیله ٔ نمایندگانی که عموم مردم انتخاب می کنند انجام می شود.
اگر این معنای مختصر و مفید رو بپذیریم ، آیا در ایران دموکراسی وجود دارد؟ با یک نگاه گذرا به این پاسخ می رسیم : در فرم آری.
حال این پرسش را مطرح می کنیم . دموکرات کیست ؟ دهخدا چنین می گوید : طرفدار دموکراسی .علاقه مند به حکومت ملی . معتقد به مساوات اجتماعی . آزادمنش . آزادی طلب . مساوات جو. باز اگر این معنای مختصر رابپذیریم و نخواهیم به سراغ تعاریف پیچیده ای که تنها تحلیل ما را نامفهوم می کند برویم این سوال را مطرح می کنیم که آیا ایرانی دموکرات است ؟ و باز اگر صادق باشیم با یک نگاه عمومی به این پاسخ می رسیم : در فرم آری.
ایرانی در فرم طرفدار دموکراسی ، علاقه مند به حکومت ملی و ضد دخالت بیگانه در سرنوشت خویش ، معتقد به مساوات اجتماعی ، آزاد منش ، آزادی طلب و مسالمت جوست ولی در محتوا فاقد تمام خصایص فوق الذکر است. شا ید در مواقعی شاهد بروز این رفتار ها در مقاطعی خاص باشیم ولی آنچه مسلم است این کردارها به صورت جزئی ذاتی از شخصیت ایرانی نیست. اتفاقا خودبرتربینی ، فردگرایی ، دیکتاتوری ، مدح وثنا گویی افراطی و دیکتاتور پذیری به وضوح در آحاد جامعه و حتی قشر روشنفکر نیز نمود و بروز دارد.
فردی که با شناسنامه ایرانی پا به عرصه گیتی بگذارد ، لاجرم میراث دار فرهنگی است که از ابتدا استبداد و استبداد پذیری و عدم درک متقابل و تحمل و کار اجتماعی را به او می آموزد. خانواده به او می آموزد که باید مطیع و فرمانبردار والدینی باشد که همه چیز را می دانند ، زیرا که او هیچ نمی داند و سرد و گرم نچشیده است . به این ضرب المثل دقت کنید : آنچه را که پیر در خشت خام می بیند ، جوان در آینه نیز نمی بیند. این فرمانبرداری از انتخاب رنگ لباس تا آرایش مو و خصوصی ترین اوالات شخصی تا گاها انتخاب رشته تحصیلی و ازدواج شخص را در بر میگیرد. نظام آموزشی ، به او می آموزد که آموزگار همه چیز را میداند و این وظیفه اوست که به دقت آموزشهای وی را فرا بگیرد و آن را به دریای بی کران محفوضات ( و نه تجربیات ) خویش بی افزاید. جامعه از او انتظار حرکت بر اساس معیارهایی را دارد که گاها در محدوده سلایق شخصی است. در تعالیم مذهبی رابطه مرید و مرادی برقرار است . در محیط کاری رئیس و مرئوس و الی آخر...
خروجی چنین مکانیزمی ، انسانی است که خود مستبد است و به راحتی استبداد را نیز می پذیرد. و اینچنین از تک تک این اخلاقیات ، فرهنگی بر می خیزد که که اخلاق اجتماعی و به طبع آن روند سیاسی یک کشور را شکل می دهد.
فرهنگ از زیربنایی ترین بخش های هر جامعه ایست. فرهنگ واسطه تمدن و اندیشه در جوامع بشری است. به طوری که اندیشه زیربنای فرهنگ و فرهنگ زیربنای تمدن است. و در نهایت سیاست به عنوان یک حامل عمل می کند که زیر بنای فرهنگ را به سطح اجتماع می رساند. حال می توان درک کرد که چرا دموکراسی ایرانی در فرم متوقف شده و فاقد محتواست.
حال باید پرسید که آیا در صورت وجود فرم دموکراسی موجود ، فی المثل در آمریکا یا فرانسه یا سوئد در ایران ، ما به دموکراسی دست خواهیم یافت؟ یا باز هم دموکراسی ایرانی ما خالی از محتوا خواهد بود؟
اگر این معنای مختصر و مفید رو بپذیریم ، آیا در ایران دموکراسی وجود دارد؟ با یک نگاه گذرا به این پاسخ می رسیم : در فرم آری.
حال این پرسش را مطرح می کنیم . دموکرات کیست ؟ دهخدا چنین می گوید : طرفدار دموکراسی .علاقه مند به حکومت ملی . معتقد به مساوات اجتماعی . آزادمنش . آزادی طلب . مساوات جو. باز اگر این معنای مختصر رابپذیریم و نخواهیم به سراغ تعاریف پیچیده ای که تنها تحلیل ما را نامفهوم می کند برویم این سوال را مطرح می کنیم که آیا ایرانی دموکرات است ؟ و باز اگر صادق باشیم با یک نگاه عمومی به این پاسخ می رسیم : در فرم آری.
ایرانی در فرم طرفدار دموکراسی ، علاقه مند به حکومت ملی و ضد دخالت بیگانه در سرنوشت خویش ، معتقد به مساوات اجتماعی ، آزاد منش ، آزادی طلب و مسالمت جوست ولی در محتوا فاقد تمام خصایص فوق الذکر است. شا ید در مواقعی شاهد بروز این رفتار ها در مقاطعی خاص باشیم ولی آنچه مسلم است این کردارها به صورت جزئی ذاتی از شخصیت ایرانی نیست. اتفاقا خودبرتربینی ، فردگرایی ، دیکتاتوری ، مدح وثنا گویی افراطی و دیکتاتور پذیری به وضوح در آحاد جامعه و حتی قشر روشنفکر نیز نمود و بروز دارد.
فردی که با شناسنامه ایرانی پا به عرصه گیتی بگذارد ، لاجرم میراث دار فرهنگی است که از ابتدا استبداد و استبداد پذیری و عدم درک متقابل و تحمل و کار اجتماعی را به او می آموزد. خانواده به او می آموزد که باید مطیع و فرمانبردار والدینی باشد که همه چیز را می دانند ، زیرا که او هیچ نمی داند و سرد و گرم نچشیده است . به این ضرب المثل دقت کنید : آنچه را که پیر در خشت خام می بیند ، جوان در آینه نیز نمی بیند. این فرمانبرداری از انتخاب رنگ لباس تا آرایش مو و خصوصی ترین اوالات شخصی تا گاها انتخاب رشته تحصیلی و ازدواج شخص را در بر میگیرد. نظام آموزشی ، به او می آموزد که آموزگار همه چیز را میداند و این وظیفه اوست که به دقت آموزشهای وی را فرا بگیرد و آن را به دریای بی کران محفوضات ( و نه تجربیات ) خویش بی افزاید. جامعه از او انتظار حرکت بر اساس معیارهایی را دارد که گاها در محدوده سلایق شخصی است. در تعالیم مذهبی رابطه مرید و مرادی برقرار است . در محیط کاری رئیس و مرئوس و الی آخر...
خروجی چنین مکانیزمی ، انسانی است که خود مستبد است و به راحتی استبداد را نیز می پذیرد. و اینچنین از تک تک این اخلاقیات ، فرهنگی بر می خیزد که که اخلاق اجتماعی و به طبع آن روند سیاسی یک کشور را شکل می دهد.
فرهنگ از زیربنایی ترین بخش های هر جامعه ایست. فرهنگ واسطه تمدن و اندیشه در جوامع بشری است. به طوری که اندیشه زیربنای فرهنگ و فرهنگ زیربنای تمدن است. و در نهایت سیاست به عنوان یک حامل عمل می کند که زیر بنای فرهنگ را به سطح اجتماع می رساند. حال می توان درک کرد که چرا دموکراسی ایرانی در فرم متوقف شده و فاقد محتواست.
حال باید پرسید که آیا در صورت وجود فرم دموکراسی موجود ، فی المثل در آمریکا یا فرانسه یا سوئد در ایران ، ما به دموکراسی دست خواهیم یافت؟ یا باز هم دموکراسی ایرانی ما خالی از محتوا خواهد بود؟
با ديدگاهت موافقم ، سواى اينكه خيلى از مواقع حتى از نگر فرم هم ما دموكرات نيستيم!!
پاسخحذفاین عقاید درست نیست در ایران دموکراسی وجود ندارد در ایران زندانهای سیاسی وجود دارد که به محض اعتراض از کسی او را به سزای سختی میرسانند ایا این دموکراسی است
پاسخحذف