گویند در زمانهای دور مردی تنگ دست می زیست که در گوشه ای از بازار دنبه ای یافته بود و هر روز سبیل خود را چرب می کرد و در پیش نگاه دیگران دست به سبیل می کشید که باری، ما نیز طعام چرب و شیرین می خوریم. چندین به این منوال گذشت تا روزی که در بازار همچنان به پاک کردن سبیل مشغول بود، پسرکش دوان دوان آمد و گریان خبر آورد:
گفت: آن دنبه که هر صبحی بدان / چرب میکردی لبان و سبلتان / گربه آمد ناگهانش در ربود / بس دویدیم و نکرد آن جهد، سود
حال حکایت مشروعیت و مقبولیت بر باد رفته حاکمانی است که به هزار حیله متوسل می شوند که تحبیب قلوبی کنند و از نمد آن کلاهی برای زمامداری بی کرک و پرشان بدوزند. روزی همایش ایرانیان خارج از کشور ترتیب می دهند تا فخر بفروشند که بله آقا، ما هم هوادارانی در بلاد خارجه داریم. به خیالشان خارجه نشین بودن نشان مهتری است و چه بهتر که مهتران خاکساری کنند. باری بازیگر مدعو چنان در نقش خاکساری حاکم افراط می کند که به دم خروس بیشتر می ماند تا قسم حضرت عباس .روزی دیگر آن هخامنشی که به خیالشان از تاریخ حذفش کرده اند اسباب مشروعیت بخشیشان می شود و چفیه بر گردن زانو می زند و دست می بوسد و پدر پیر تاریخ به ریش ریایشان می خندد و به یاد می آورد پادشاهی را که قدرتر از اینان بود و همین نمایش را به زیبایی تمامتر اجرا نمود و بانگ برآورد که: کوروش آسوده بخواب که ما بیذاریم و بیداریش چندی نکشید که به خوابی آشفته بدل شد. زمانی باز بی هنران را بر می کشند که در مدحشان چند خطی بخوانند و گاهی چندین کریه المنظر را به حضور می خوانند که چشم بسته دهان گشاده اند، که اینانند دانشجو. روزی نیست که اصلی را جعل نکنند و شبی به صبح نمی کنند مگر سکه ای را قلب نزنند.
بیچاره گان تنگدست هنوز دنبه ای را می جویند که گربه برده است.
گفت: آن دنبه که هر صبحی بدان / چرب میکردی لبان و سبلتان / گربه آمد ناگهانش در ربود / بس دویدیم و نکرد آن جهد، سود
حال حکایت مشروعیت و مقبولیت بر باد رفته حاکمانی است که به هزار حیله متوسل می شوند که تحبیب قلوبی کنند و از نمد آن کلاهی برای زمامداری بی کرک و پرشان بدوزند. روزی همایش ایرانیان خارج از کشور ترتیب می دهند تا فخر بفروشند که بله آقا، ما هم هوادارانی در بلاد خارجه داریم. به خیالشان خارجه نشین بودن نشان مهتری است و چه بهتر که مهتران خاکساری کنند. باری بازیگر مدعو چنان در نقش خاکساری حاکم افراط می کند که به دم خروس بیشتر می ماند تا قسم حضرت عباس .روزی دیگر آن هخامنشی که به خیالشان از تاریخ حذفش کرده اند اسباب مشروعیت بخشیشان می شود و چفیه بر گردن زانو می زند و دست می بوسد و پدر پیر تاریخ به ریش ریایشان می خندد و به یاد می آورد پادشاهی را که قدرتر از اینان بود و همین نمایش را به زیبایی تمامتر اجرا نمود و بانگ برآورد که: کوروش آسوده بخواب که ما بیذاریم و بیداریش چندی نکشید که به خوابی آشفته بدل شد. زمانی باز بی هنران را بر می کشند که در مدحشان چند خطی بخوانند و گاهی چندین کریه المنظر را به حضور می خوانند که چشم بسته دهان گشاده اند، که اینانند دانشجو. روزی نیست که اصلی را جعل نکنند و شبی به صبح نمی کنند مگر سکه ای را قلب نزنند.
بیچاره گان تنگدست هنوز دنبه ای را می جویند که گربه برده است.
سلام رفيق قديمي. خوشحالم که دوباره اينجا مي نويسي. ضمنا شيريني هم به ما ندادي.
پاسخحذفبرخي تاريخ مي خوانند. برخي تاريخ مي خوانند اما آنطور که دوست دارند مي خوانند.
سلام عماد جان. امان از این جامعه های مجازی که ما رو از وبلاگ نویسی انداخت. خدمت می رسیم و شیرینی هم نثار می کنیم. راستی کسی رو می شناسی که تاریخ رو اون جور که دیگران دوست دارن بخونه؟ :دی
پاسخحذفسلام بر همه شما بسیار زیبا متنی بود. موفق باشید
پاسخحذفhttp://www.youtube.com/watch?v=1mWo4Y8QkyI&feature=related
پاسخحذفhttp://www.youtube.com/watch?v=zv0oIlyZVsA
http://www.youtube.com/watch?v=c_LudEsN674&NR=1
http://www.youtube.com/watch?v=JpqE6X3Z1OA&feature=related
چاپلوسان و متملقان همیشه بوده و هستند. تا وقتی امام زمان ظهور کنند و جهان را از دست این ها نجات دهد.
پاسخحذف