۱۳۸۷ اسفند ۲۱, چهارشنبه

جناب آقای موسوی بیانیه شما خاطرات کودکی من بود


جناب مهندس موسوی ، بیانیه ورودتان را به بازی انتخابات خواندم . می گویند نقاشی می کنید . شاید عجیب باشد تقارن هنر و سیاست ولی باور کنید می فهمم . همه می فهمند در جوامع شرقی . مگر نه این است که یک یک ما ایرانیان هنرمندانی سیاستمدار ، فیلسوفانی اقتصاددان ، نظامیانی فرهنگی و ... هستیم؟ به وبلاگ من نگاه کنید . از سیاست و فرهنگ و هنر و اقتصاد و فلسفه و ... می نویسم . آخر من نیز ایرانیم . نمی دانم دوست دارید چه خطابتان کنم؟ مهندس؟ سیاستمدار؟ هنرمند؟ خدمتگذار؟ نخست وزیر سابق؟... چطور است همان آقای موسوی بنامم ! موافقید؟

جناب آقای موسوی ، چیزی که می خوانید ، تبریک ورودتان نیست . سرزنش هم نیست . حتی پرسش هم نیست . می خواهم راجع به خودم بگویم . در مورد احساسم و خاطراتم . جناب موسوی آن هنگام که شما نخست وزیر بودید ، من سالهای کودکیم را سپری می کردم . بیانیه شما خاطرات آن روزها را زنده کرد. خاطرات پدرم که با دوچرخه از سر کار به خانه بر می گشت . خاطرات اقساط ماهیانه خانه ، خاطرات صفهای بلند کوپن پنیر...

راستی جناب موسوی یادتان هست آن گوشتهای یخی ؟ تلویزیون سیاه و سفید چهارده اینچ شهاب یادتان هست؟ یخچال حواله ای پارس چطور ؟ گشتهای شبانه ، کمیته ، گزینش و اخراج یادتان هست؟ سمبلهای آن دوران را به خاطر دارید؟ ریش و یقه بسته و سررسید و پاترول آبی رنگ را می گویم ! یادتان هست که شعار بود و شعار بود و شعار و برادرهایی که از ما برابرتر بودند ؟

آخ جناب موسوی اگر بدانید که چه حالی میکردم ساعت پنج بعد از ظهر . دو شبکه که بیشتر نداشتیم ، آنهم پاره وقت. کل اوقات فراقتمان برنامه کودک یک ساعته شبکه یک بود که با سه برنامه پر می شد و فیلم سینمایی چهارشنبه شب از سینمای ژاپن. یادتان هست؟

جناب موسوی پناهگاههای توی مدارس یادتان هست؟ صدای آژیر قرمز چطور ؟ ترس و وحشتی که از بمباران داشتیم یادتان هست؟ کابوسهای شبانه ای که پدر را غرق در خون نشان می داد یادتان هست؟ راستی مادربزرگم یادتان هست که همیشه دامنش پر از عناب بود و تکه های بدنش را از روی در و دیوار خانه ای که در بمباران تخریب شده بود جمع کردیم و پدربزرگم که به داستان بزبزقندیش دلخوش بودم و یک سال نکشید که دق کرد و مرد؟

راستی پدرم را یادتان هست؟ ریشش را می تراشید و طعنه می شنید . به عشق شاگردانش تدریس میکرد و طعنه می شنید. برای شاگردانش مسابقه ترتیب میداد ، شاید کمی نشاط به دنیای سیاه وسفیدشان وارد کند و طعنه می شنید. راستی پدرم مستضعف بود یا طبقه متوسط ؟ مرز استضعاف تا کجا بود ؟ تا کدام طبقه؟

جناب موسوی ، وقتی به آن زمان نگاه می کنم ، هیچ آرزویی را در من برانگیخته نمی کند . شاید بگویید تازه انقلاب شده بود ، جنگ بود و ما هم تجربه نداشتیم . همه اینها را میدانم ولی من آنچه را که تجربه کرده ام برای کودکان امروز سرزمینم نمی خواهم . جناب موسوی صادقانه بگویم ، بیانیه شما خاطراتی را که دوست داشتم فراموش کنم زنده کرد .

۲۵ نظر:

  1. I had exactly the same feeling those days. very nice writ up. I enjoyed it.

    پاسخحذف
  2. thanks for your kind attention.

    پاسخحذف
  3. شدیدا به دل نشست. ممنونم.

    پاسخحذف
  4. ساده، صمیمی‌ و تاثیر گذار مینویسی کیان عزیز، آلوده شدیم رفت. مجبوری از این به بعد قیافه بنده رو اینجا تحمل کنی‌!

    پاسخحذف
  5. مرسی که این خاطرات را یادآوری کردی گاهی بد نیست غبار خاطراتمون را پاک کنیم و یک اشتباه را بار دیگه بزرگتر و سیاهتر تکرارش نکنیم

    پاسخحذف
  6. يادتان هست خاتمي چه گندي زد به ايمان مردم ؟ يادتان هست ؟‌!

    پاسخحذف
  7. قانقاریای عزیز از اینکه منو لایق دونستین خوشحالم

    پاسخحذف
  8. دوست ناشناس اول لطف دارید
    -------------------------
    دوست ناشناس دوم خاتمی نه می تونست نه قدرتشو داشت که گند به ایمان کسی بزنه. دیدگاهها در طول زمان تغییر میکنه

    پاسخحذف
  9. kheili jaleb bud.khob va bade hame chiz yademon amad .hamin barnameh kodak ra bebin yek saat bud vali ghashang va poor mohtava,,,ya panir koponi asheghesh budim khoshmazeh bud ya safe naft zesht nabud keshvare naft khiz marom che zajrha mikeshidand y

    پاسخحذف
  10. دوست ناشناسم مصیبت اونجا بود که فقط برای پنیر تو صف نبودیم. برای کوپن پنیر هم توصف بودیم. یعنی صف کشیدن برای به دست آوردن یه صف دیگه

    پاسخحذف
  11. البته دوست عزیز یک چیز را نگفتی که تفاوت مهمی بین الان و آن موقع است. آن موقع آقای خمینی، رهبر و مرید خیلیها در ایران وجود داشت که هیج از ایران نمی گفت..فقط از اسلام حرف می زد، و البته همه هم به تبعیت از او چنین می کردند.
    اما به الان نگاه کن، همه آن کسانی که حرف از اسلام و مردن و شهادت می زدند (از جمله آقای مهندس موسوی) الان حرف از میهن پرستی و قدرت ایران و حرکت کردن می زنند. اگر هم می گن "اسلام" کمی بیشتر که دقت کنی می بینی اسلام می گن میهن پرستی میخوانند!
    زمانه عوض شده و آقای میرحسین هم نه قصد بازگرداندن ما را به آن دوره دارد و نه می تواند. ولی یک کار مهم از او برمی آید که شاید از خاتمی عزیز برنیاید: او قدرت آن را دارد که این فساد آقایان در جامعه و قانون گریزیها را اصلاح کند و جلوی آنهایی که به اسم دین همه کار میکنند را بگیرد ولی خاتمی نمی تواند.
    شاید اگر شما هم مثل من 2 دوره به خاتمی رأی داده بودی و با ناراحتی می دیدی که او می خواهد تغییر ایجاد کند ولی تواناییش را ندارد مثل من به کسانی متمایل می شدی که قابلیت هموارکردن راه را داشته باشند تا امثال خاتمی و بهتر از او بعدها بتوانند بیایند (شاید برای بچه های من و شما).
    موفق باشید.

    پاسخحذف
  12. دوست عزيز با نظر شما زياد موافق نيستم. چرا كه در آن روزها كه خيلي خوب تصويرش را در ذهنمان دوباره روشن كردي خاتمي هم ستاد تبليغات جنگ را داشت و هاشمي هم رئيس مجلس بود اما هر دو اين بزرگواران بعدها كه به مسند رسيدند باني تغيير شدند تا حال و روز كودكان امروز مثل حال و روز كودكي من و تو نباشد. پس شايداگر موسوي نيز بيايد باني تغيير باشد.

    پاسخحذف
  13. چرا فکر میکنیم ایشون توانمنده؟! در 20 سال گذشته کاری کرده که نشانه توانمندی باشه؟ در دهه 60 توانایی داشت جلوی اعدام ها را بگیره یا مانع تغییر قانون اساسی بشه که ما امروز ندونیم از شورای نگهبان باید به کی شکایت برد؟

    پاسخحذف
  14. چرا همه منتظر یک انقلاب هستند؟ مگر تازه یک انقلاب نشده؟ چرا آن چیز هایی را نمی بینید که قبل از خاتمی به فکرمان هم خطور نمی کرد و امروز خواسته مان شده؟ از خاتمی چه می خواستیم؟ یک انقلاب دیگر؟ یک اتوپیای دست نیافتنی دیگر؟

    پاسخحذف
  15. دوست ناشناس یک :چه نشانه هایی وجود داره که نشون میده آقای موسوی ، قادره کارهایی رو انجام بده که بهش نسبت می دهند؟
    --------------------------------------
    دوست ناشناس دو : کاری به شخصیت خاتمی و هاشمی ندارم ولی این افراد حداقل شیوه های بیانشون با 20 سال پیش متفاوته
    --------------------------------------
    دوست ناشناس سه : منهم معتقدم به عمل کار براید
    --------------------------------------
    دوست ناشناس چهار : نظر کاملا شخصی من اینه که با هر نوع تغییرات غیر قابل کنترل مخالفم

    پاسخحذف
  16. از نوشتن این مطلب چه هدفی داشتید؟
    تخریب میرحسین و پیروزی احمدی نژاد ؟
    موفق باشید !!

    پاسخحذف
  17. اینایی که گفتی منو اول یاد خمینی انداخت بعد خامنه ای و بعدش موسوی
    مرا یاد کل نظام انداخت
    اگر برای خاتمی تبلیغ میکنید بدانید که برای نظام و برای خامنه ای تبلیغ میکنید
    در این ساختار هر که بیاید همین است

    پاسخحذف
  18. یه مطلب نوشته بودم کاملا شبیه همین
    از همون روزهای سیاه از مجری بداخلاق برنامه کوذک
    از صبح تاشب صدای کویتی پورو آهنگران رو شنیدند
    از دنیای بی رنگ
    از مردهایی که همه برادر نامیده می شدند زنانی که همه خواهر نام داشتند و تک و توکی پیرمردهایی که به انها حاجی می گفتند.
    از ...
    اما دیدم گویا این خاطذات دذد مشترک همه همنسلهای منه

    پاسخحذف
  19. جناب ژورنالیست ، هدفم بیان احساسم بود و بس . باقی بقای شما

    پاسخحذف
  20. جناب اکرمی ، خاطرات مشترک از زمینه های مشترک به وجود میاد . احتمالا ما هم نسلیم :)

    پاسخحذف
  21. حین خوندن نوشته شما، گریه کردم.

    پاسخحذف
  22. من بسیجی آن دورانم آقای موسوی کاشکی همچنان مهندس خانه نشین می ماندی و مردم را به بیگانگان نمی فروختی سخانان خودت و همسر گرامیت که یادت نرفته گرچه به نظر حاظه خوبی نداری مو زدنها و دست آستین کوتاه ها را رنگ کردن یادت هست که حال حرف از آزادی میزنی در خانه هت بمان کاش اصلا" بیرون نیامده بودی

    پاسخحذف
  23. منم مال همون نسلم . وقتی موسوی اومد جایی از قول هنرمندی خوندم موسوی مثل نقاشیهایش ابی است اگر انتخاب بشه خدمت می کنه و اگر نشه میره و یه گوشه نقاشیهاشو میکشه نه مثل احمدی نزاد که چهار سال خوشحالیش برای انتخابش طول کشیده. ظاهرا اون نویسنده هم مثل من فکر میکرده با موسوی پیرو امام سالهای جنگ طرفه. حال اون که حضرت اقا جز با به اتیش کشیدن مایی که بهش رای ندادیم دلش خنک نمیشه.

    پاسخحذف