۱۳۸۷ اسفند ۲۳, جمعه

گشتهای ارشاد آموزگاران قانون شکنی ( وقتی که به قانون می خندیم )


خواهرم از در وارد می شود و می خندد ! نگاهش می کنم. سلام می گوید و جواب می شنود . مانتوی آبی خوشرنگی به تن دارد ، خوش طرح است ، همچنان می خندد . می داند نمی پرسم چرا می خندد . می داند هیچ وقت نمی پرسم . با اینکه می دانم خنده بر خلاف غم دلیل میخواهد . گفتنی اگر باشد خود می گوید. می گوید : داشتم از خونه خاله بر می گشتم . نرسیده به هفت حوض ، دو تا خانم دیدنم و گفتن : عزیزم سر میدون گشت ارشاد ایستاده . فهمیدم به خاطر مانتویش گفته اند. ادامه داد : تاکسی دربست گرفتم تا خونه . همچنان می خندد و چشمانش برق میزند. من نیز می خندم و با خود فکر می کنم که شادی های ما چه کوچک است و همدلی هایمان ...

گاه با خود فکر می کنم که نسبت قانون و اجتماع چیست ؟ باور کنید ، هر چه فکر می کنم ، منطق برخی از رفتارها و قوانین را درک نمی کنم . قانونی که مردم را همدل می کند بر ضد پلیس ، چه مبنای امنیتی و اجتماعی را دنبال می کند ؟ قوانینی که هیچ مبنایی برای توجیه ندارند ، تنها به آموزش گریز از قانون منجر می شوند و شهروندانی قانون گریز پرورش میدهند . تا جایی که قوانین مفید نیز از گزند این فرهنگ قانون گریزی در امان نمی مانند. بار ها برایم پیش آمده که در هنگام رانندگی جاده ای ، رانندگان مقابل مرا از وجود پلیس آگاه کرده اند تا سرعت غیر مجازم را کم کنم زیرا که پلیس نه نمادی از امنیت که به نمادی از مزاحمت بدل گشته است...

به خواهرم نگاه می کنم که می خندد ، من نیز می خندم .

۴ نظر:

  1. زیبا و روان می نویسی کیان جان. :)

    پاسخحذف
  2. چرا هیچ وقت نمی پرسی دلبل خنده اش رو؟ آدمها دوست دارن بهشون توجه بشه :).

    پاسخحذف
  3. لطف داری راییکای عزیز
    -----------------------
    نمی پرسم شاید به این خاطر که فکر می کنم نباید در احساست شخصی دیگران تجسس کنم. نمی دونم :)

    پاسخحذف
  4. سلام دوست عزيز
    اوامر شما اطاعت شد

    http://pakfar.blogfa.com/post-151.aspx

    http://pakfar.blogfa.com

    پاسخحذف