دوست اصلاح طلب من سلام . امروز می خواهم با تو سخن بگویم . با تو که هنوز می پرسی چرا ؟ با تو که می گویی همین بود آنچه می خواستی؟ با تو که می گویی چهار سال تحمل کردی به خاطر من . به خاطر من ! به خاطر اینکه رای ندادم . به خاطر آنکه تصمیم گرفتم رای ندهم . آری ، با تو سخن می گویم . با تو که ایران را برای ایرانی می خواستی و چهار سال به تصمیم من بی احترامی کردی . به من ایرانی ! اینک که تصمیم به رای دادن گرفته ام ، می خواهم بگویم که هدف من چه نبود . می خواهم بگویم که چه بود آنچه می خواستم . دوست اصلاح طلب من . می خواهم بگویم که نمی خواستم . من تهدید نمی خواستم . زبونی نمی خواستم . بی مدیریتی نمی خواستم . انکار هولوکاست نمی خواستم . جنگ نمی خواستم . زندان نمی خواستم . خفقان نمی خواستم . توقیف فیلم نمی خواستم . بستن روزنامه نمی خواستم . من برای دانشجویی که در تمام آسمان ، یک ستاره ندارد ، ستاره نمی خواستم . من تورم نمی خواستم . بیکاری نمی خواستم . ورشکستگی نمی خواستم . انگشت نگاری نمی خواستم . نمی خواستم که گذرنامه ام نشان شرمندگی ام باشد . من این آدمهای کوچک را که معیارهای سنجششان بر مدار صفر میل می کند نمی خواستم . ولی دیدی که چه شد؟ دیدی که خشک و تر سوختیم ؟ دیدی ؟ آری اینهمه تقصیر من نبود . زیرا که من نمی خواستم . این تصمیم هر دوی ما بود . تو مرا نادیده گرفتی . گمان کردی که بر من منت داری . گمان کردی که رای من خراجی است که باید به تو پرداخت کنم . قدر رای پیشین مرا ندانستی . مرا نامحرم دانستی . از من دفاع نکردی . دو پهلو حرف زدی . اجازه دادی که رایم را ، شخصیتم را به تاراج برند . آنگاه که می بایست سخن بگویی ، دم فرو بستی . مگر من چه می خواستم ؟ جز سخن گفتن ؟ جز فکر کردن ؟ جز خود بودن ؟ و تو مرا ندیدی ! اجازه دادی من را ببرند . گمان نمی کردی به سراغ تو هم بیایند . دیدی که آمدند . گمان نمی کردی که در بازی راهت ندهند . دیدی که ندادند . باور کن که آخرین راه چاره بود که از خواب بیدارت کنم . که بدانی من اگر بنشینم ، تو نیز راه به جایی نخواهی برد . باور کنی که هر دو به هم محتاجیم . باور کنی که من و تو ما هستیم . باور کنی که به تنهایی ، فقط تنهایی . باور کنی که من هنوز هم می توانم بنشینم ، آنگاه هر دو تنهاییم . هر دو می سوزیم ! اما امروز روز دیگری است . می خواهم دوباره به تو رای دهم . می خواهم که دوباره ما شویم . قدر ما بودن را بدان !
در گفتارهای پیشین این قلم ، مواردی را که بر تصمیم گیری من برای شرکت یا عدم شرکت در انتخابات وجود داشت به تفصیل برشمردم که آنها را به طور خلاصه در زیر خواهم آورد و سپس به این پرسش پاسخ خواهم گفت که چرا به دو گانه کروبی و کرباسچی رای خواهم داد . به باور من شرکت و یا عدم شرکت در انتخابات یک حق و نه یک وظیفه است . از طرفی به رای به عنوان یک ابزار سیاسی برای پیشبرد اهدافی که به آنها باورمندم می نگرم ، لذا در هر برهه ای از زمان با توجه به شرایط حاکم بر اتمسفر سیاسی ، اجتماعی و فرهنگی ، و تاثیری که رای من می تواند بر روند انجام امور در جهت نزدیکی سیاستهای اجرایی طبقه حاکم به آرزوها و اهدافی که به آنها به عنوان نقاط سنجش سیاسی می نگرم ، داشته باشد ، تصمیم میگیرم که از این ابزار استفاده کنم یا نه . با توجه به سنگینی وزن گفتمان بایکوت انتخابات در دوره پیشین ریاست جمهوری و پیامهای رسایی که به نخبگان بازیگر در عرصه سیاسی منتقل نمود ، باعث گردید خواسته های این گروه از رای دهندگان به صورت جدی تری در دستور کار گروهی از بازیگران سیاسی قرار بگیرد . بنابراین صاحب این قلم می پندارد که امروز زمان بهره گیری از نتایج عمل بایکوت انتخابات در دور پیشین است . با توجه به مطالب فوق ، سوالهایی را مشخصا در مورد ، انتخابات برای خود مطرح نمودم که فهرست وار در پی خواهد آمد: 1- کاندیدا ها چه برنامه ای برای حراست از رای من در انتخابات خواهند داشت ؟ 2- آیا کاندیداهای ریاست جمهوری برنامه ی مدون اجرایی و نزدیک به خواسته های دموکراتیک دارند ؟ 3- آیا برنامه های اعلام شده عملی است و یا تنها برای جذب مخاطب است؟ 4- کاندیدا های ریاست جمهوری چه افرادی را برای همکاری بر می گزینند ؟ 5- ضمانت اجرایی برنامه ها چیست ؟ در پی طرح این پنج پرسش اساسی ، به مقایسه کاندیداهای موجود پرداختم . در اولین قدم ، تشکیل ستاد صیانت از آرا ، اقدامی عملی بود که دو کاندیدای اصلاح طلبان به صورت مشترک اقدام به تشکیل آن نمودند و اقدام به عضو گیری از نیروهای مردمی پرداختند ، که موجی از واکنشها را به وجود آورد و باعث موضع گیری منفی ستاد انتخابات کشور و شورای نگهبان به عنوان دو بازوی اجرایی و نظارتی انتخابات شد ، در صورتی که تشکیل این ستاد هیچ گونه منع قانونی نداشت . تاثیر این اقدام تا آنجا پیش رفت که حتی قوه قضاییه را نیز واداشت تا ستادی نظارتی برای انتخابات تشکیل دهد و به اطمینان دهی ضمنی به کاندیداهای ریاست جمهوری بپردازد. از طرفی در انتخابات گذشته کروبی نشان داد که شجاعت باز گویی پشت پرده های سیاسی را دارد و در مقابل دست بردن در آرا دست به اقدام عملی خواهد زد ، که استعفای ایشان از تمام مناصب حکومتی و مشاوره ای و اقدام به تشکیل حذبی تاثیر گذار بر مناسبات سیاسی از آن جمله است. در این دوره از انتخابات ، کاندیدا های اصلاح طلب ، بر خلاف دوره های پیشین ریاست جمهوری که بدون برنامه ، پا به عرصه انتخابات می گذاشتند و برنامه ریزی را به بعد از انتخابات و روشن شدن نتایج محول می کردند ، با برنامه های اجرایی مدون و قابل نقد و مقایسه به میدان آمدند . با مطالعه این برنامه ها ، به این نتیجه رسیدم که برنامه ها علاوه بر اینکه شکل تحقق پذیر به خود گرفته ، به خواسته های جاری در متن جامعه نیز نزدیکتر شده است. هر دو برنامه با روشهای عملی برای غلبه بر بن بستهای اقتصادی ، نگاهی نیز به حقوق شهروندی و تقویت طبقه متوسط به عنوان حاملان فرهنگ و دموکراسی دارد. با این تفاوت عمده که برنامه اقتصادی آقای کروبی با دست گذاشتن بر خروج برخی از درامدهای نفت از سبد دولت ، از لحاظ عملی رابطه پول و ثروت را بین دولت و جامعه باز تعریف می کند و باعث قدرتمند تر شدن جامعه در مقابل دولت می گردد . این قسمت از برنامه اقتصادی آقای کروبی علاوه بر کارکرد اقتصادی کارکردی سیاسی و اجتماعی نیز داراست و باعث میگردد که دولت به جای وابستگی به بخشی از پول نفت ، وابسته به مالیاتی که از مردم می گیرد گردد و این وابستگی خود باعث پاسخگو تر شدن دولت به رای دهندگان می گردد. تا اینجا به سه سوال اول خود پاسخ گفتم و حال به پاسخ گویی به دو سوال باقی مانده می پردازم . در جامعه ایران که هنوز به شدت اسیر فردگرایی است هر دو کاندیدای اصلاح طلب بر استفاده از تمام ظرفیتهای خرد جمعی اصرار دارند ولی آنچه کروبی را متمایز می سازد اینست که علاوه بر اعتقاد به کار جمعی ، از استفاده از نبوغ فردی نیز غافل نبوده و تیمی قوی از نظر سوابق اجرایی و تئوریک را رهبری می کند . از طرفی انتخاب کرباسچی به عنوان معاون اول ، علاوه بر اینکه یک ابتکار جالب در عالم سیاست جاری تلقی میگردد نشان از شجاعت اجرایی وی در بازگرداندن قشری از مدیران تکنوکرات به صحنه اجرایی کشور و در سطحی بالاتر از گذشته است ، که کرباسچی نماد آنهاست و پس از ماجرای دادگاه وی به محاق رفته بودند و کمتر اجازه ظهور می یافتند. حذف این مدیران ضربه ای جبران ناپذیر را به سیستم مدیریتی کشور وارد ساخت ، که همچنان دامن مدیران دولتی را گرفته و با از بین بردن شجاعت اجرایی ، آنها را به مدیرانی به شدت محافظه کار و با عملکردی ضعیف تبدیل نموده است. کروبی و کرباسچی زوج شجاعی را از منظر سیاسی و اجرایی ، تشکیل می دهند که ضمانت اجرایی برنامه های آنهاست . از طرفی کروبی نشان داده که به خوبی از تیم همراهش دفاع می کند و این مشخصه ای مثبت برای یک مدیر موفق است. از طرفی جاذبه های دموکراتیک کروبی را بیشتر می بینم . همچون بیانیه های حقوق اقلیتها و شهروندی و نیز استفاده از حداقل یک خانم در کابینه و دفاع از حقوق سیاسی و مدنی به صورت صریح و نه در پرده ابهام و جمله های پیچیده و کنایه وار و همچنین گفتمان پیشنهاد اصلاح قانون اساسی . از طرفی کروبی نشان داده از قدرت لابی بسیاری برخوردار است که باعث انتقال و پی گیری پیامها و خواسته های گروههای مرجع جامعه ، به طبقات بالای حاکمیت خواهد شد. لذا با احترام به دوستانی که به میر حسین رای می دهند و با احترام به دوستانی که انتخابات را بایکوت نموده اند ، و با تاکید بر اینکه امروز روز نتیجه گیری از بایکوت گذشته است ، به این نتیجه رسیدم که به زوج کروبی و کرباسچی رای دهم و اعتقاد دارم که به زیر کشیدن احمدی نژاد پس از یک دوره ریاست جمهوری ورای اینکه چه کسی رئیس جمهور می گردد ، خود یک دستاورد بزرگ سیاسی برای جنبش مدنی ایران است.
جناب آقای رئیس جمهور ، برنامه مستند شما را دیدم . از کنار فروش اشک کودکان برای چند رای بیشتر می گذرم . بی مقدمه به سراغ اصل مطلب می روم . آقای رئیس جمهور در برنامه خود اشاره کردید به اینکه مهندس هستید . جناب رئیس جمهور من هم مهندس هستم و مایلم فقط یک نکته را گوشزد کنم . در پروژه های صنعتی ، یک مهندس اجرایی همیشه به دنبال کسب منابع مالی برای اجرای بخش اجرایی وابسته به خود است . برای یک مهندس اجرایی آنچه مهم است اجراست نه هزینه . ولی یک مدیر پروژه تناسبی بین اجرا و هزینه به وجود می آورد تا بتواند کل پروژه را با هزینه پیش بینی شده و اقتصادی به اتمام برساند . یک مهندس اجرایی می تواند برای ساخت یک ساختمان که برای محل نگهداری ابزار به کار می رود و استفاده ای محدود دارد چند صد میلیون تومان خرج کند و یا با بیست میلیون تومان این انبار را تکمیل کند . جناب رئیس جمهور منابعی را که در اختیار داشتید بنگرید و با عمل خود مقایسه کنید . شما برای ساخت یک انبار صدها میلیون خرج کردید . آقای رئیس جمهور شما در بهترین حالت یک مدیر اجرایی هستید نه یک مدیر پروژه.
پول یا ثروت ؟ فرق این دو چیست ؟ کدامیک فرد و جامعه را در برابر دولت ، توانمند می سازد ؟ برای پاسخ صحیح به این پرسش ، ابتدا لازم است فرق این دو را بدانیم .
در یک تعریف ساده ، پول ابزاری است برای مبادله کالا یا خدمات . به عبارت دیگر ، پول به تنهایی و بدون وجود هیچ کالا یا خدمتی ، فاقد ارزش ذاتی است . فرق نمی کند ، که سکه باشد یا کاغذی ویا الکترونیک . مهم اینست که به خودی خود بی ارزش است. هیچ کس پول را فقط برای پول نمی خواهد ، بلکه پول در فرایند تحصیل یک نیاز فردی و یا اجتماعی است که واجد ارزش می گردد. ثروت ، توانایی است . داشتن است . ثروت کالا یا خدماتی است که ثروتمند ، توانایی ارائه آن را دارد . با این تعریف ثروت دارای ارزش ذاتی است و به عبارتی ، ثروت قابلیت پاسخ به یک نیاز فردی و اجتماعی است . ثروت می تواند نیروی انسانی باشد و یا ابزار و زمین و فکر و هنر و هر آنچه که نیازی را مرتفع می سازد. با در نظر داشتن تعاریف فوق ، رابطه پول و ثروت شکل می گیرد . پول وسیله ای برای مبادله ثروت می گردد . در نبود ثروت پول بی ارزش می گردد و برعکس ثروت ، برای پول ارزش می آفریند . ثروت پول را خلق می کند و ثروتمند به دلیل توانایی اش قدرت می یابد . لازمه قدرت تصمیم گیری است . که قدرت بدون تصمیم ، به هیچ کار نمی آید . و انتخاب ، سرانجام تصمیم است . هدف از این مقدمه ، بازگو کردن این حقیقت است که آنچه فرد و جامعه را در برابر دولت توانمند می سازد نه دارا بودن پول که داشتن ثروت است. به بیان دیگر ، هر برنامه و روشی که باعث تجمیع ثروت در دست دولت و انتقال پول از دولت به مردم باشد ، نه تنها باعث ایجاد رفاه و توانمندی نمی گردد ، که باعث می شود قدرت و توانمندی در دست دولت متمرکز گشته و هر نوع تغییری را در ساخت قدرت حاکم سخت و بی حاصل باشد . لذا در انتخاب هر روش و برنامه ای برای اداره کشور ، باید توجه داشت که حداکثر ثروت به جامعه منتقل گشته و جریان پول از جامعه به سمت دولت باشد . یعنی مدیریت و مالکیت منابع ثروت هم چون معادن ، ذخایر و همچنین منابع تولید کالا و خدمات از دست دولت خارج گشته و به مردم منتقل شود.
جناب آقای رئیس جمهور سلام . باز روی سخنم با شماست . نمی دانم ، شاید شما هم از داستان خوشتان بیاید. چون من که عاشق داستانم. شاید این تنها اشتراکمان باشد . شاید ! جناب رئیس جمهور آمدم با داستانی دیگر . شاید وقتی برای من نداشته باشید . شاید که نشنوید . شاید نخواهید بشنوید. ملالی نیست . من داستان برای دل خود می گویم . جناب رئیس جمهور ، برنامه ی تلویزیونی شما را دیدم . شاید بگویید که از دنیا عقبی . نه ! اشتباه نکنید ! داشتم فکر می کردم. با خود گفتم شاید که راست بگویید و من با نادانی چشم بر این همه پیشرفت که شما گفتید بسته ام . داشتم فکر می کردم ، این همه آمار ... بگذریم . می خواهم داستانی بگویم . راستی ملا صدرا را می شناسید؟ می گویند روزی ملا صدرا کنار حوض آب مدرسه ای نشسته بود و شاگردانش را درس می آموخت . به حوض آب لبریز از آب نگاهی کرد و گفت : چه کسی می تواند ثابت کند که این حوض خالی است ؟ جمعی از دانش آموزان خبره در فن کلام ، به جدل مشقول شدند و چندان دلیل آوردند بر بی آبی حوض که ساعتی از وقت درس بگذشت . ملاصدرا دوباره پرسش آغازکرد که : چه کسی می تواند ثابت کند که این حوض آب دارد ؟ دانشجویان شگفت از سوال به اعتراض برخاستند ، که پس از آن صغری ، کبری چیدن و آن همه دلیل بر بی آبی حوض ، چگونه ثابت کنیم که حوض آب دارد ؟ ملا صدرا دست در حوض برد و مشتی آب بر دانش جویان پاشید . دانشجویان برای پرهیز از خیس شدن هر یک خود را به کناری کشیدند . آنگاه استاد لبخندی زد و گفت : احساس بالاتر از دلیل است . و این پایه ضرب المثلی ماندگار در ادبیات این کهن سرزمین شد . جناب رئیس جمهور ، شاید بپرسید که این داستان چه ربطی به شما دارد؟ آخر شما از رشد صنعتی گفتید ، از رشد فولاد و سیمان و آلومینیوم ، از پتروشیمی و نفت ، از اختراع و اکتشاف ، از کارآفرینی و کم شدن آمار بی کاران ! از ثبات اقتصادی و رشد و رشد و رشد ! آقای رئیس جمهور ، نمی دانم با اتکا به کدام منبع آماری سخن گفتید ، که نظام آمار و مدیریت سازمان مدیریت و برنامه و بودجه را به هم پیچیده اید ! از آمارهای بین المللی نیز میگذرم که خلاف آمارهای شماست ، زیرا که می دانم که آنان را به سرسپردگی به نظامهای قدرت بین الملل محکوم می کنید . به صحبتهای اقتصاد دانان نیز که وقعی نمی نهید ! ولی آقای رئیس جمهور ، با احساس من و دیگران چه می کنید؟ آقای رئیس جمهور ، من این بهشتی را که توصیف کرده اید نمی یابم . آن را احساس نمی کنم . احساس من خلاف گفتارهای شماست . احساس من ، بیکاری و اقتصاد ورشکسته و تورم و تباهی است . احساس من عدم امنیت و خفقان است . آری آقای رئیس جمهور ، احساس من ، بالاتر از دلایل شماست !
جناب آقای رئیس جمهور سلام . خسته نباشید . واقعا خسته نباشید .آخر شنیده ام که روزی بیست ساعت کار می کنید و با احتساب زمانی که برای رفت و آمد و صرف غذا و نظافت نیاز دارید احتمالا در شبانه روز حداکثر یک ساعت می خوابید ! جناب رئیس جمهور چند لحظه از وقت ارزشمندتان را می خواهم . می خواهم برایتان داستانی بگویم . داستان یک خانم مسن. در همسایگی منزل والدین من ، خانم مسن و تنهایی زندگی می کند که چند سالی است همسرش را از دست داده است و حقوق بازنشستگی وی را دریافت می کند. زن پاکیزه و خوبی است . پدرم را همچون پسرش دوست دارد. فقط یک عیب دارد . زبانش چون نیش عقرب است ! و وای به روزی که عصبانی شود . برای اثبات حرفش زمین و زمان را به هم می دوزد.جناب رئیس جمهور ، این خانم شما را نیز دوست دارد . می گوید که حقوقش بازنشستگی شوهرش را افزایش داده اید . می گوید که یک پیرزن تنها با این حقوق به راحتی زندگی می کند . می گوید که شما آدم خوبی هستید . جناب رئیس جمهور شما آخرین یادگار شوهرش هستید. همان که به شما رای داده بود . و او با اعتماد به رای شوهرش هنوز شما را دوست دارد. همین که شوهرش به شما رای داده و حقوق بازنشستگی اش افزایش یافته برایش کفایت می کند که شما را رئیس جمهور خوبی بداند.روزی عروس این خانم در حضور او لب به انتقاد از شما و روش زمام داریتان گشود . می گفت که حقوق پدرش کفاف دخل و خرج خانواده سه نفره شان را نمی دهد. می گفت که اوضاع بازار کساد است و شوهرش درآمد مناسبی ندارد . می گفت که کمرشان در زیر بار قسط وام شکسته و همه را از چشم شما می دید. او در برابر دفاع خانم قصه ما از شما بر نظرش پای فشرد . نتیجه بحث آن دو ، گونه سیلی خورده و چشم اشکبار عروس بود . جناب رئیس جمهور آن عروس دیگر مادر شوهرش را نمی بیند . همسایگان هم می دانند برای راحتی حال خود و آن خانم نباید جلوی روی او از شما بد بگویند . زمزمه های نارضایتی از شما با دیدن او به سرعت خاموش می شود و در مقابل تمجید وی از شما فقط سر تکان می دهند. همه می دانند که زمان برای آن خانم متوقف شده . همه می دانند که برای آن خانم بیکاری معنایی ندارد . همه می دانند که آن خانم ، شرایط بین المللی را درک نمی کند. همه می دانند که آن خانم درد دموکراسی ندارد . همه میدانند که او فرزند دانشجو ندارد. همه می دانند که گشت ارشاد به او کاری ندارد و همه میدانند که حقوق بازنشستگی او زیاد شده . در بین آن مردم تا جایی که من می شناسم شان دیگر کسی به شما رای نمیدهد . آنها از عملکرد شما ناراضی اند ، بجز آن خانم کهنسال که شوهرش فوت کرده است.
*************************** توضیح : عکس تزئینی است.
دوستی که از یاران دوران آزردگی است و در صمیمیتش مستدام ، سوالی سخت پرسیده است که مدتهاست ذهن مرا به خود مشغول داشته : در انتخابات چه می کنی ؟ سوالی که پاسخش مستلزم چند پیش فرض و آگاهی است . قبل از پاسخ این دوست ابتدا باید جواب چند پرسش موجود در سطح جامعه را واکاوی نمایم و سپس به دو پرسش اساسی تر پاسخ گویم تا بتوانم پاسخی در خور فرهیختگی این دوست بگویم . اولین پرسش این است که هدف از شرکت در انتخابات چیست؟ آیا راهکار انتخابات راهی برای تغییرات بنیادین در سیستم حاکم بر امور جاری کشور است و یا تغییرات اجرایی در رسیدن به اهداف سیستم حاکم ؟
من فکر می کنم با توجه به شرایط موجود و قوانین مکتوب و ضمنی حاکم بر انتخابات واضح است که انتخابات یک مکانیزم اجرایی برای تعیین روش های اجرای اهداف است و نه تغییر در اهداف کلی حاکم بر سیستم. سوال دوم این است که آیا اهداف حاکم بر سیستم ، مورد تائید من است ؟ در پاسخ این پرسش نیز باید گفت که چون طیف این اهداف ، گستره زیادی از عوامل سیاسی ، اجتماعی ، فرهنگی و اقتصادی را شامل می گردد ، نه لزوما کاملا منطبق بر اهداف فردی است و نه آنچنان است که هیچ هم پوشانی نداشته باشد . از طرفی باید توجه داشت که هیچ انسانی توانایی بازی در محیط خلا را ندارد و مجبور به انتخاب محیط بازی و یا انتخاب شدن توسط محیط است. و با توجه به اتمسفر کلی حاکم بر ایران ، انتظار تغییر سریع قوانین حاکم بر بازی را نمی توان داشت . سوال سوم این است که آیا رای دادن در انتخابات به معنی تائید تمام اهداف ، آرمانها ، روشها و افراد حاکم بر کشور است ؟ واقعیت این است که این یک نوع سفسطه رایج است و نه استدلالی درست . طرفه این که سیستم حاکم و نیز طرفداران افراطی تحریم انتخابات ( و نه آنانی که به دلیل شرافت اخلاقی مایل به رای دادن نیستند ) هر دو یکسان بر آن پای می فشارند . با مثالی ساده می توان بی پایه بودن این سفسطه را نشان داد . فرض کنید که من اعتقاد داشته باشم که قوانین حقوق مدنی حاکم بر دادگاههای ایران با روح حقوق بشر مخالف است . آیا این موضوع به این معنی است که من برای دعاوی مالی در امور جاری خود نباید به این سیستم قضایی رجوع کنم؟ و یا رجوع من به این سیستم یعنی تائید تمام قوانین مدنی آن ؟ واضح است کهپاسخ به این دو گزاره منفی است . با تسری این استدلال ساده به کل سیستم نیز من به نتیجه مشابهی می رسم. به این معنی که انتخاب اجرایی من در این سیستم نیز نمی تواند در جاییگاه تائید کل سیستم قرار بگیرد ، که خود مکانیزمهایی چون نظر سنجی و رفراندوم را داراست ، بلکه روشی برای انتخاب راهکارهایی است که کمترین تضاد منافع را با منافع شخصی ، اجتماعی ، فرهنگی ، اقتصادی و سیاسی من داراست .
از سویی دیگر ، من به هیچ روی موافق تغییر سریع ، پیش بینی نشده و غیر قابل کنترل یک سیستم نیستم . سیستمی که هیچ آلترناتیو قوی ، منسجم و روشنی نیز ندارد. و در خلاء آن شرایط کلی با پارامترهای ابهام آمیز زیادی مواجه است . به نظر می رسد که تغییرات آرام و قدمهای کوچک ولی مستمر و رو به جلو ، روشی زمانبر ولی کم خطر تر برای رسیدن به حقوق اساسی است ، که الزاما از دریچه نفوذ به رده های قدرت نمی گذرد ، ولی رسیدن به رده هایی از قدرت ، حرکت را سهل تر می نماید. بنابراین می توانم با آزادی عمل ، بین انتخاب سیاسی و یا فعالیت مدنی ، بنا به شرایط ، یکی را برگزینم .
ولی آنچه که مرا نسبت به شرکت در انتخابات مردد می کند سوالات اساسی تری است . فرض کنید که من با علم به تمام ایرادات ، کمبودها و شرایط حاکم به این نتیجه رسیدم که می خواهم در انتخابات شرکت کنم . سوال اول این است که آیا سیستم اخذ رای تغییری در انتخاب نهایی من به وجود نخواهد آورد؟ پاسخ به این سوال مشکل و مبهم است . البته شاید مکانیزم های تعبیه شده توسط کاندیدا های موجود ، همچون کمیته صیانت از آرا ، بتواند حداقلی از اطمینان را ایجاد نماید که در صورت انحراف در مکانیزم اخذ رای جلوی آن گرفته خواهد شد و یا اطلاع رسانی کامل و به موقع در این زمینه انجام خواهد گرفت . ولی این کمیته باید شفافیت بیش تری نسبت به کارکردها و روشهای خود انجام دهد و روشهای اجرایی خود را شرح دهد. آیا این کمیته حاضر است در صورت تخلف پایداری نشان دهد و اعتراضات را سازماندهی کرده و به کرسی بنشلند و یا در آخر کار پس از کمی غرغر کردن بی حاصل ، شکایت به خدا خواهد برد؟ سوال اساسی دوم این است که فرض کنیم کاندیدای مورد نظر من به دفتر ریاست جمهوری راه پیدا کرد. ضمانت پیگیری اجرایی شدن وعده های داده شده در انتخابات ریاست جمهوری چیست ؟ آیا کمیته ای به نام صیانت از وعده های انتخاباتی نیز وجود دارد؟ پاسخ به این دو سوال اساسی می تواند نقشی تعیین کننده در تصمیم گیری نهایی افرادی چون من ، برای شرکت در انتخابات و رای به نامزدهای موجود را داشته باشد .به عبارت دیگر من هنوز یک رای دهنده خاکستری هستم !