۱۳۸۸ اردیبهشت ۲۶, شنبه

من هنوز یک رای دهنده خاکستری هستم !


دوستی که از یاران دوران آزردگی است و در صمیمیتش مستدام ، سوالی سخت پرسیده است که مدتهاست ذهن مرا به خود مشغول داشته : در انتخابات چه می کنی ؟ سوالی که پاسخش مستلزم چند پیش فرض و آگاهی است . قبل از پاسخ این دوست ابتدا باید جواب چند پرسش موجود در سطح جامعه را واکاوی نمایم و سپس به دو پرسش اساسی تر پاسخ گویم تا بتوانم پاسخی در خور فرهیختگی این دوست بگویم . اولین پرسش این است که هدف از شرکت در انتخابات چیست؟ آیا راهکار انتخابات راهی برای تغییرات بنیادین در سیستم حاکم بر امور جاری کشور است و یا تغییرات اجرایی در رسیدن به اهداف سیستم حاکم ؟

من فکر می کنم با توجه به شرایط موجود و قوانین مکتوب و ضمنی حاکم بر انتخابات واضح است که انتخابات یک مکانیزم اجرایی برای تعیین روش های اجرای اهداف است و نه تغییر در اهداف کلی حاکم بر سیستم. سوال دوم این است که آیا اهداف حاکم بر سیستم ، مورد تائید من است ؟ در پاسخ این پرسش نیز باید گفت که چون طیف این اهداف ، گستره زیادی از عوامل سیاسی ، اجتماعی ، فرهنگی و اقتصادی را شامل می گردد ، نه لزوما کاملا منطبق بر اهداف فردی است و نه آنچنان است که هیچ هم پوشانی نداشته باشد . از طرفی باید توجه داشت که هیچ انسانی توانایی بازی در محیط خلا را ندارد و مجبور به انتخاب محیط بازی و یا انتخاب شدن توسط محیط است. و با توجه به اتمسفر کلی حاکم بر ایران ، انتظار تغییر سریع قوانین حاکم بر بازی را نمی توان داشت . سوال سوم این است که آیا رای دادن در انتخابات به معنی تائید تمام اهداف ، آرمانها ، روشها و افراد حاکم بر کشور است ؟ واقعیت این است که این یک نوع سفسطه رایج است و نه استدلالی درست . طرفه این که سیستم حاکم و نیز طرفداران افراطی تحریم انتخابات ( و نه آنانی که به دلیل شرافت اخلاقی مایل به رای دادن نیستند ) هر دو یکسان بر آن پای می فشارند . با مثالی ساده می توان بی پایه بودن این سفسطه را نشان داد . فرض کنید که من اعتقاد داشته باشم که قوانین حقوق مدنی حاکم بر دادگاههای ایران با روح حقوق بشر مخالف است . آیا این موضوع به این معنی است که من برای دعاوی مالی در امور جاری خود نباید به این سیستم قضایی رجوع کنم؟ و یا رجوع من به این سیستم یعنی تائید تمام قوانین مدنی آن ؟ واضح است که پاسخ به این دو گزاره منفی است . با تسری این استدلال ساده به کل سیستم نیز من به نتیجه مشابهی می رسم. به این معنی که انتخاب اجرایی من در این سیستم نیز نمی تواند در جاییگاه تائید کل سیستم قرار بگیرد ، که خود مکانیزمهایی چون نظر سنجی و رفراندوم را داراست ، بلکه روشی برای انتخاب راهکارهایی است که کمترین تضاد منافع را با منافع شخصی ، اجتماعی ، فرهنگی ، اقتصادی و سیاسی من داراست .

از سویی دیگر ، من به هیچ روی موافق تغییر سریع ، پیش بینی نشده و غیر قابل کنترل یک سیستم نیستم . سیستمی که هیچ آلترناتیو قوی ، منسجم و روشنی نیز ندارد. و در خلاء آن شرایط کلی با پارامترهای ابهام آمیز زیادی مواجه است . به نظر می رسد که تغییرات آرام و قدمهای کوچک ولی مستمر و رو به جلو ، روشی زمانبر ولی کم خطر تر برای رسیدن به حقوق اساسی است ، که الزاما از دریچه نفوذ به رده های قدرت نمی گذرد ، ولی رسیدن به رده هایی از قدرت ، حرکت را سهل تر می نماید. بنابراین می توانم با آزادی عمل ، بین انتخاب سیاسی و یا فعالیت مدنی ، بنا به شرایط ، یکی را برگزینم .

ولی آنچه که مرا نسبت به شرکت در انتخابات مردد می کند سوالات اساسی تری است . فرض کنید که من با علم به تمام ایرادات ، کمبودها و شرایط حاکم به این نتیجه رسیدم که می خواهم در انتخابات شرکت کنم . سوال اول این است که آیا سیستم اخذ رای تغییری در انتخاب نهایی من به وجود نخواهد آورد؟ پاسخ به این سوال مشکل و مبهم است . البته شاید مکانیزم های تعبیه شده توسط کاندیدا های موجود ، همچون کمیته صیانت از آرا ، بتواند حداقلی از اطمینان را ایجاد نماید که در صورت انحراف در مکانیزم اخذ رای جلوی آن گرفته خواهد شد و یا اطلاع رسانی کامل و به موقع در این زمینه انجام خواهد گرفت . ولی این کمیته باید شفافیت بیش تری نسبت به کارکردها و روشهای خود انجام دهد و روشهای اجرایی خود را شرح دهد. آیا این کمیته حاضر است در صورت تخلف پایداری نشان دهد و اعتراضات را سازماندهی کرده و به کرسی بنشلند و یا در آخر کار پس از کمی غرغر کردن بی حاصل ، شکایت به خدا خواهد برد؟ سوال اساسی دوم این است که فرض کنیم کاندیدای مورد نظر من به دفتر ریاست جمهوری راه پیدا کرد. ضمانت پیگیری اجرایی شدن وعده های داده شده در انتخابات ریاست جمهوری چیست ؟ آیا کمیته ای به نام صیانت از وعده های انتخاباتی نیز وجود دارد؟ پاسخ به این دو سوال اساسی می تواند نقشی تعیین کننده در تصمیم گیری نهایی افرادی چون من ، برای شرکت در انتخابات و رای به نامزدهای موجود را داشته باشد .به عبارت دیگر من هنوز یک رای دهنده خاکستری هستم !

۲ نظر:

  1. كيان جان ، با تو هم عقيده ام
    متاسفانه شرايط امروز، دوران آرمانخواهى نيست. بايد با واقعيتها بر خورد پراگماتيك داشت نه روياپردازانه

    پاسخحذف
  2. فابیان عزیز ، مدتهاست که آرمان خواهی در گوشه دفتر خاطراتم خاک می خوره :)

    پاسخحذف